مظلومه عالم
بانوی عالمین مگرچه گذشت بر شما که دیگر اذان شهر پدرتان برایتان درد آور بود ، مگر چه کشیدید که تنها دلخوشیتان این بود که روز های اخر عمرتان است و به زودی به وصال پدرتان نائل میشوید ،این روزها چه میگذشت در قلب شما،بادرد پهلو چه میکردی ؟
وصیت هایت لحظه به لحظه در گوش علی طنین می افکند ،سفارش هایت برای حسنت ، کاسه آب برای حسینت ، نگرانیت از مسمار در که مبادا به پهلوی زینبت اصابت کند،
بانوی بی کسی های علی جواب کدامین بی محبتیت را دادند ،در کجای عالم آمده که پاسخ محبت را قفل و زنجیر دهند تو که مونس بودی ،همدم بودی ،یار بودی ، دل غمدیده را مرحم بودی ، دل شوریده را آرام بودی ، تو که با نامردی ها ساختی تا بی مروتی نباشد؛پس چرا؟؟؟
چرا درب خانه ای را که پناه همان نامردان بود ، خودشان آتش زدند؟؟؟؟